غزل  غزل ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

قدم به قدم با غزل ژیگولی مامان

جریانات هفته 37 و 36

1391/11/24 14:34
نویسنده : naghmebanoo
756 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر مامان و به همه دوستهای مهربونم

این روزای آخر هم طولانی میگذره و هم سخت.

هر شب که تا صبح کاملاً بیدارم. البته بابای نی نی هم مثل من تا صبح بیداره. و هر روز دیر میره سرکار.منم که چند روزیه شرکت نمیرم. دیگه دست و پاهام داره متورم میشه. فکر کنم اگه سوزن بزنن بهم مثل بادکنک میترکم و باد خالی میکنم.   

به سلامتی مامانم از کربلا برگشت و کلی هم سوغاتی واسه ما آورد. (غزل خانم واسه شما هم پیراهن آورد عزیزجون.)

خبر بد اینکه بابای خاله سحر( خانم تقی زاده همکارم) شنبه فوت کردند. خدابیامرزتش. خیلی ناراحت شدم. آخه نزدیک به 2 ماه پیش هم مامانش فوت کردند. خیلی تنها شد. منم کلی شوکه شدم و غصه خوردم واسه خاله سحر. انشاءالله که هردو بزرگوار قرین رحمت باشند.

خاله نسیم چند روز پیشا اومد عزیزجون رو ببینه. دلم واسش تنگ شده بود. البته که این خاله ات و اون عمه سحرت منو خل میکنن وقتی هی به شکمم و البته شما گیر میدن. میخوان از نزدیک باهات ارتباط برقرار کنن.

و ما همچنان در حال چیدمان منزل هستیم ، با سرعت لاک پشت وار. من که ئیگه خسته شدم . البته نبودن عزیزجون هم باعث کندی این جریان شدها...

خاله الهام و ملیکا جون هم چند روزی اومده بودند خونه عزیزجون. و همینطور زن دایی فاطمه.

کلی خونه عزیزجون شلوغ بود این روزا.

عزیزم خانم دکتر همون روز 5 اسفند رو باز هم تعیین کرد برای اومدن شما به این دنیا. میشه شنبه .

انشاءالله که در صحت و سلامت به دنیا بیای گلم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)