مامانی که خیلی بدقوله
سلام به دوستهای عزیزم به خاطر تاخیرهام عذر میخوام.
و سلام به دختر نازنینم.
الان ساعت 9 شبه و بابا علی و غزل خانم هر دو خوابن. این چند ماه اصلاً هر کاری کردم به وبلاگ دخترم بیام و آپدیت کنم نشد.
جدیداً کلاس زبان ثبت نام کردم فقط و فقط به خاطر دخترم. آخه دلم میخواد وقتی بزرگ میشه احساس کمبودی در من رو نداشته باشه واسه همین یه روز در میون از شرکت میرم کلاس. الان دیگه هر روز از صبح تا ساعت 3-4 شرکت هستم و غزل نازم هم پیش مامان جونم (عزیزجون) میمونه.
دوستای گلم نمیدونین غزل چقدر شیطونه. یه لحظه نمیشه بذاریش تنها بمونه. جدیداً یاد گرفته از توی رورورئک میاد بیرون. کلاً 2-3 هفته بیشتر روروئک کارایی نداشت.
چند وقتیه یه سری dvd که مال mommy & me هست گرفتم و برای غزل هر روز میذاریم. قربونش میرم یه جوری روی پاش بالا و پایین میره انگار داره میرقصه. خیلی یاهاش ارتباط برقرار کرده. مخصوصاً با یه آهنگ یه نام bingo . حتی وقتی باباجونیش براش این آهنگ رو میخونه هم سریع شروع میکنه به صدا در آوردن جوری که انگار میخونه.
امروز یه لحظه ازش غافل شدم اومدم تو پذیرایی دیدم رفته بالای میز پذیرایی. شاخام داشت در میومد که چطور ممکنه. آخه غزل تازه دو روز دیگه 9 ماهش تموم میشه. گاهی وقتی خواهرم که پرستاره میگه نکنه بیش فعال باشه و من میترسم . آخه من هرچی بچه بیش فعال دیدم پسر بوده . اما من که سعی میکنم با آرامش شیطنت هاش و استعدادهاش رو به سمت شکوفایی توی چیزهایی که به دردش میخوره سوق بدهم. امیدوارم که از پس این کار خوب بر بیام.
دخترم عشق آینه هم هست. وقتی میبریمش جلوی آینه چنان میخنده که تمام غصه های آدم از یادش میره. الان دختر نازم 2 تا دندون هم داره. نمیدونین که چه باحال شده. حالا سر فرصت یه چند تا عکس ازش میذارم ببینین.
غزل از خواب بیدار شد دیگه باید برم. خداحافظ