غزل  غزل ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

قدم به قدم با غزل ژیگولی مامان

دل گرفته من

1392/9/10 22:08
نویسنده : naghmebanoo
680 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای مهربونم

الان که دارم آپ میکنم خونه مامانم هستیم.

این چند روز افتضاح بود. چند تا اتفاق بد افتاده پ:

1) سه شب پیش که مهمون خونه مامان شوشو بودیم بعد از شام برگشتیم خونه دیدیم از آشپزخونه تا دم در خونه آب هست. یکی از لوله های آشپزخونه مشکل پیدا کرده بود و از صبح که رفتیم سرکار تا شب خونه رو آب برداشته بود. انگار که دنیا رو کوبیدن تو سرمون. حالا خسته و کوفته واستا آب حوض بکش. :(

زنگ زدیم به بابای شوشو ببینیم پارو دارن آب فرش رو خارج کنیم که اونا هم اومدن کمک. از ساعت 12 تا 2.5 داشتیم آب جمع میکردیم. کلی گریه کردم. فردا صبح اش هم فرشهارو دادیم قالی شویی. کلی دپ شدم.

 

2) فردا سالگرد دختردایی عزیزمه. فرحناز عزیزم امیدوارم قرین  رحمت الهی باشی و اگر بهشتی دهست که من معتقدم هست اونجا باشی و دردهای جسمانی که اینجا کشیدی به لذات بهشتی تبدیل شده باشه.

آخه میدونین فرحناز با بیماری سرطان فوت کرده. مجرد هم بود و برای من الگوی موفقیت بود از بچگی. چون خیلی از ماها بزرگتر بود و اون وقتی که من یه بچه دبستانی بودم اون یه دکتر بود. اما حالا اون نیست. یادمه همون روز عقدمون بردنش بیمارستان (28 مهر) بعد هم 15 آذر که عیدخودش یعنی عید غدیر بود فوت کرد.

خدایا از فرحناز ما خوب پذیرایی کن و از گناهانش بگذر.......  آمین.

 

3) این روزا بابت یه موضوعی از شوشو خیلی ناراحتم. همش باهاش بحث میکنم و باز انگار نه انگار. هی میگم این دفعه اثر میکنه بازم فایده ای نداره.... هر بار از تو داغون تر میشم. گاهی به خودم لعنت میفرستم. گاهی میگم عشقه و این چیزاش. اما یعنی همه عشقها همینطور سخته؟

مامانای عزیز واسم دعاکنین .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

جیران بخشنده
2 اسفند 92 10:25
ایشالا زود تر همه چی درست شه