جریانات هفته 33
سلام دختری ، ناز نازی ، عسل مسلی ، و....
چه خبرها؟؟؟
این روزها کلی درگیر درس و امتحانهای دانشگاه بودم.
چند روز پیش که رفتم سونوگرافی وزنت 2393 گرم بود. من و بابا انقدر ذوق کرده بودیم که خدا میدونه آخه اطلاعات ما میگفت که حدود 1850-2000 گرم باشی اما شما داری با سرعت وزن اضافه میکنی.
بابا که دوست داره 3500 رو بگذرونی . من هم با اینکه تا الان 20 کیلو افزایش وزن داشتم اما باز هم نگران نیستم. همش با خودم میگم الان هرچی وزن اضافه کنم عیبی نداره بعداً دوباره برمیگردم روی 50 کیلو.
خدارو شکر دکتر از جواب سونوگرافی راضی بود. و شما مثل همیشه شیطنت میکردی. 9 روز هم جلوتر از زمان خودت هستی. یعنی سریعتر رشد کردی.
همش دعا دعا میکنم که صحیح و سالم به دنیا بیای.
چند شب پیش خوابتو دیدم . بغل خاله ندا بودی . خیلی هم شبیه ندا بودی. فقط رنگ مو و چشات قهوه ای خیلی روشن بود مثل خودم. تپل و جوندار با دستای گوشتالو و بند بند.
این جمعه ای که گذشت عزیز جون و خاله ندا رفتن رشت. من و بابایی هم رفتیم خونه بابا مرتضی و مامان مژگان. و بالاخره ماه صفر هم تموم شد. جمعه مامان مژگان شله زرد نذری درست کرد.( مثل هر سال) و من نذر کردم که شما صحیح و سالم به دنیا بیای و تا سال دیگه دایی پیمان هم به سلامتی بره سر خونه و زندگی اش و هر سال گلاب نذری رو من بدم.
دیگه اتفاق مهمی نیافتاد. خوش باشی عزیزم.