3 سالگی عقد مامان بابا
سلام عزیزم
جمعه (91/07/28) سالگرد عقدمون بود.
ما هم همگی خونه عزیزجون بودیم. عصر همه رفتن. خاله نسیم و عمو حماد رفتن رشت. خاله الهام و آجی ملیکا هم رفتن مشهد. من و عزیزجون و بابا جونی و دایی پیمان هم موندیم خونه عزیز جون.
اونوقت بابا جونی در یک حرکت انتحاری رفت بیرون و اومد با یه دسته گل و کادو خوشگل.
و صد البته من واقعاً غافلگیر شدم و کلی هم شرمنده ، آخه خودم هیچ چیزی واسه امروز تدارک ندیده بودم. اما حتما در اولین فرصت جبران میکنم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی